وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ +++✿+++ محمد : نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت ؛تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی! +++✿+++ شیدا :محمدمـ ! جایگاه همیشگی تو قلب منه ، اگه صدف قلبم لایق مروارید وجودت باشه !
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
بلاخره روز دیدار رسید، بعد از سه روز ندیدن و دور بودن از عشقم بلاخره امروز کاراش تموم شد و داره برمیگرده، خیلی خیلی خوشحالم.... انقدر که نمیتونم توصیف کنم... همین ده دقیقه پیش زنگ زد که نیم ساعت دیگه پرواز داره... از خوشحالی روی پام بند نیستم...
واقعا دوری عشق های بزرگ و بزرگتر میکنه و عشق من و محمد الان دوبرابر شده، بی صبرانه منتظر رسیدنش هستم...
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد دلم ، دستم
بازگویی در جهان دیگری هستم.
های ، نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ!
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست!
و آبرویم را نریزی ، دل!
ـ ای نخورده مست ـ
لحظه دیدار نزدیک است!
خیلی کم مونده که بتونم عزیزم و بعد از سه روز تو بغل بگیرم و ماچ ماچیش کنم.... کاش میتونستم بیام فرودگاه...
برای بعد ازظهر حسابی بیقرارم عزیزم...
اول... گردش:
بعدش هم میریم خونه و......
واقعا نمیتونم حالتم الان توصیف کنم... دست و دلم به هیچ کاری بند نمیشه... صبح با بابا اومدم دفتر، انقدر خوشحال بودم که انگار بابا هم فهمید.... یه کم سربسرم گذاشت اما من انقدر خوشحال بودم که اصلا ناراحت نشدم و فقط دلم میخواست بخندم....